آیا واقعا DNA میتواند آیندهی فرد را پیشبینی کند؟
اخیراً در کتابی ادعا گردیده است که DNA میتواند هنگام تولد، آیندهی فرد را با صددرصد اطمینان پیشبینی کند.
پیشرفتهای اخیر در ژنتیک موجب امید به افزایش در توانایی پیشبینی صفات انفرادی ما براساس اطلاعات ژنتیکی و حتی دستکاری آن صفات ازطریق تکنولوژیهایی نظیر ویرایش ژنی کریسپر گردیده است. برای برخی از صفات فیزیکی مانند رنگ چشم و برای بیماریهای ژنتیکی ساده نظیر فیبروز سیستیک یا کمخونی داسیشکل، این عقیده کاملاً درست است؛ ما میتوانیم آنها را از روی پروفایل ژنتیکی یک فرد پیشبینی کنیم و نیز میتوانیم آنها را با ویرایش ژنی در جنین تغییر دهیم. اما آیا میتوانیم همین کار را برای خصوصیات پییچدهتری نظیر صفات روانشناختی همچون هوش انجام دهیم؟ داستانهای اخیر میگویند که انجام چنین کاری نیز ممکن است.
رابرت پلومین در کتابی با عنوان بلوپرینت، DNA را بهعنوان فالگیری که صددرصد قابل اطمینان است، معرفی میکند و ادعا میکند که او میتواند آیندهی شما را از زمان تولد پیشبینی کند. او همچنین استدلال میکند که تنها مرجع سیستماتیک، ماندگار و دارای ثبات از هویت ما DNA است. یک شرکت آمریکایی با نام پیشبینی ژنومیک (Genomic Prediction) اخیراً گفته است که میتواند از بین جنینها براساس امتیاز پلیژنیک برای هوش انتخاب انجام دهد.
خبر منتشر گردیده در کشور چین دربارهی تولد نوزادانی که ژنوم آنها ویرایش گردیده بود، موجب ایجاد چشماندازهایی در زمینهی استفاده از این تکنولوژیها برای طراحی نوزادان گردید. ایجاد تغییراتی در ژنهایی که روی صفات مهمی همچون هوش اثر میگذارند. چشمانداز انتخاب ژنتیکی یا ویرایش ژنومی برای هوش یا دیگر صفات منجر به انتقاداتی در زمینهی نگرانیهای اخلاقی مرتبط با این نوع پژوهشها گردیده است.
فرض ضمنی پشتصحنهی بسیاری از این مباحث این است که اگر توانایی ما در پیشبینی هوش از روی ژنوم در حالحاضر ناقص است، تنها چیزی که برای رسیدن به پیشبینیهای دقیقتر لازم داریم، زمان است. درواقع همانطور که اندازهی نمونه مطالعات افزایش پیدا میکند، تعداد بیشتر و بیشتری از واریانتهای ژنتیکی مربوطبه هوش پیدا میگردد و تکنیکهای محاسباتی پیشرفته نظیر یادگیری ماشین به ما توانایی عظیمی در درک روابط بین دادهها میدهد.
با این تفاسیر بهنظر منطقی است که فرض کنیم قدرت اطلاعات ژنتیکی حتی برای صفات پیچیدهای نظیر هوش که در برگیرندهی واریانتهایی در هزاران ژن بوده، همچنان در حال افزایش است اما این مباحث از یک محدودیت بسیار اساسی در توانایی ما برای پیشبینی یا کنترل صفات روانشناختی غفلت کردهاند.
بیشتر این صفاتی تا حدودی توارثپذیر هستند و تنها بخشی از تنوعی که ما در صفات افراد در کل جمعیت مشاهده میکنیم، میتواند ناشی از تفاوتهای ژنتیکی بین افراد باشد. وراثتپذیری هوش حداقل در کشورهای توسعهیافته و در جوامع دارای وضعیت اجتماعی-اقتصادی نسبتاً یکنواخت، حدود ۵۰ درصد است. سایر تنوع ناشی از عوامل غیرژنتیکی است. استنباط رایج این است که اگر این ژنها نیستند که موجب تفاوت ما از همدیگر میگردند، پس باید موردی مربوطبه محیط باشد. اگر چنین چیزی درست باشد و ما بتوانیم عوامل محیطی مؤثر را شناسایی کنیم، شاید بتوانیم آنها را نیز کنترل کنیم. البته ما میدانیم که این امر حداقل تاحدودی درست بوده و بسیاری از عوامل محیطی مانند سلامت، تغذیه و آموزش مادران و نوزادان روی هوش تاثیر میگذارند؛ اما حتی در موقعیتهایی که تنوع در این عوامل بسیار پایین است، هنوز تنوع غیرژنتیکی چشمگیری در صفت وجود دارد که بدون توضیح میماند. منبع سوم تنوع، شانس است. صفات روانشناختی ما از تفاوت در ساختار فیزیکی و شیمیایی مغز ما مشق میگردد.
ارتباطات نورونی مغز بهطور شگفتانگیزی پیچیده بوده و سرهمبندی معجزهآسای آن وابسته به تعداد بیشماری فرآیندهای سلولی و توسعهای متکی به عمل هزاران ژن است. تنوع این ژنها است که بهنوعی بر هوش دلالت میکند. این ژنها کدکنندهی یک برنامهی توسعه هستند ولی کدکنندهی نتیجهی صریحی نیستند. آنچه آنها کد میکنند، مجموعهای از قوانین ناهشیارانه است که تعاملات بیوشیمیایی میلیونها ملکول پروتئینی را هدایت میکنند و تعیین میکنند که کدام ژنها در جنینِ در حال توسعه، فعال یا غیرفعال گردند.
مجموعههای پیچیدهای از بازخوردها و تعاملات تضمین میکنند که ارگانهای مختلف در محل درست خود توسعه پیدا کنند، انواع مختلف سلول تمایز پیدا کنند و تمام سلولهای عصبی و مناطق مغز با هم در مسیری درست ارتباط پیدا کنند. بااینحال، تمام این فرآیندها در معرض نویز یا تصادفی بودن ذاتی در سطح ملکولی قرار دارند. ژنها میتوانند قوانین را مشخص کنند اما نتایج گاهی بهطور قابلملاحظهای متغیر خواهد بود. این موضوع بهخصوص درمورد مغز بهعلت طبیعت غیر خطی و خود سازماندهی آن که تفاوتهای کوچک در یک مرحله میتواند پیامدهای آبشاری داشته و در مراحل بعدی توسعه تکثیر گردد، واقعیت دارد. حتی در مورد دوقلوهای همسان که ساختار مغز آنها بسیار شبیه به هم است، تنوع قابل ملاحظهای بین آنها وجود دارد. این امر در تفاوت در صفات روانشناختی نظیر هوش یا شخصیت منعکس میگردد. نکتهی کلیدی این است این تغییر ناشی از عوامل محیطی یا چیزی خارج از فرد نیست؛ این موردی ذاتی در ارتباط با خود فرآیندهای توسعهای است.
هنگام تولد مغز و ذهن ما نیز منحصربهفرد است، نهفقط بهعلت ژنتیک ما بلکه بهعنوان نتیجهای از توالی بیتکرار رویدادهای توسعهای که در مغز ما اتفاق میافتد. این امر در دقت مرتبط با پیشبینی ژنومیک صفات روانشناختی یک محدودیت اساسی ایجاد میکند. ما قطعا میتوانیم از ژنتیک برای بررسی اثرات آماری بین جمعیتها استفاده کنیم اما این ابزار، پیشبینیهای مبهمی در سطح افراد فراهم میکند. مهم نیست که درک ما از دانش چقدر خوب است، ما هیچگاه قادر نخواهیم بود که هوش افراد را با دقت زیاد براساس اطلاعات ژنومی پیشبینی کنیم.